دانلود پاورپوینت بررسی انحرافات اجتماعی ،بزهکاری
دانلود پاورپوینت بررسی انحرافات اجتماعی ،بزهکاری
بزهکاری
عنوان های پاورپوینت بررسی انحرافات اجتماعی ،بزهکاری عبارتند از :
بررسی انحرافات اجتماعی ،بزهکاری
بیان مسئله
بیماریهای روانی :
اختلالات روانی:
اختلالات شخصیت:
استرس وبحران:
دانلود پاورپوینت بررسی انحرافات اجتماعی ،بزهکاری
بزهکاری
استرسها و بحرانهای اجتماع را می توان به شرح ذیل بیان نمود:
سطح زندگی :
خدمات اولیه بهداشتی شامل:
انواع استرس :
افسردگی وعلل آن:
تفکر ، افسردگی به دو طریق در شیوه ی تفکر ما مداخله می کند:
علل افسردگی عوامل زیستی و فشار روانی :
فشار روانی و افسردگی
جرم وبیماری روانی:
برخی از مجرمها و جنایات:
نتیجه
خوشبختی در سایۀ دین:
فهرست منابع ومآخذ:
تکه ها و قسمت های اتفاقی از فایل بررسی انحرافات اجتماعی ،بزهکاری
بزهکاری
بیان مسئله
یکی از مشکلات و معضلات بزرگ جهان درعصرحاضربه ویژه قرن اخیروجود انحرافات اجتماعی ،بزهکاری،جرم وجنایت،اشاعه فحشاء ومنکرات ،موادمخدر،سرقت قتل کلاه برداری و ده هاگناه کبیره دیگراست که نسل جوان را نیزگرفتارنموده وزندگی خانوادگی را شدیداٌ دچار نگرانی،دلهره و اضطراب نموده است ، امنیت اجتماعی رابرهم زده و زندگی را شدیداٌ تلخ و ناگوارنموده است. انحرافات اجتماعی همچون خرمن آتشی بر پاشده وتر وخشک، زن ومرد،با سواد تیز هوش وساده لوح را درکام خود گرفته خاکستروجودشان را به باد فنامی دهد منظور از انحرافات اجتماعی کارهای خلاف قانون عرف وشرح مقدس است که عقلای هرقوم و ملتی هم برآن صحّه نگذاشته و خلاف بودن آن را تاٌیید می نمایند.متاٌسفانه آمار چنین جنایاتی در سطح جهان چه کشورهای اروپایی و چه شرق آسیا و چه کشورهای اسلامی از جمله کشورعزیزما بسیار بالا بوده دختران ،پسران،جوانان و نوجوانان عزیز ما را گرفتار ساخته وهر روز شاهد فرارآنها از خانه و خانواده بوده در کوچه و خیابان و مناطق آلودۀ شهرها ولگرد وآواره ساخته و چه بسا آنها را طمعه مردان و زنان خطرناک فاسدو منحرف نموده است.
راستی زندگی سالم ودورازهرتباهی وفساد چه مشکلی ایجاد می کندکه عده زیادی آن را رها نموده و دریک زندگی پست که نام آن را زندگی نمی توان نهاد فرورفته منجلابی ازتعفّن، فساد و تباهی را برای خودبوجود آورده اند.نور و روشنایی را با همۀ زیبایی هایش ترک نموده و تاریکی و ظلمت را با همه سختیهایش انتخاب نموده اند.آیابه راستی جوانان ما از نظر هوش و استعداد عقب مانده وکودنند که فرق خوبی و بدی،زشتی و زیبایی، معرف ومنکر را ندانند. آیا آنها خواهان یک زندگی آرام با عزّت وسعادتمندانه نیستند آیا آنها سختی را که وعده شیطان است برراحتی که وعده خداوند رحمان است ترجیح می دهند.آیا آنها راحتی رابه دنبال کارهای خلاف جرم و جنایت جستجو می کنند.آیا زندگی سالم و دوراز هرانحراف و کجروی واقعاٌ سخت و بدست نیامدنی است که آن را درجای دیگر جستجو می نمایند. ؟آیا والدین گرامی به سرنوشت فرزندان خود حساس نبوده و به آن اهمیتی نمی دهند آیا بزرگان ما نسل جوان و نوجوان را رها نموده و بدون هیچگونه راهنمایی و تعهدی آنها را به تندباد حوادث روزگار سپرسپرده اند.آیا مسئولین قدرتمندان،توانگران وآنان که دارای امکانات و مکنتی هستند نسبت به تاٌمین زندگی سالم، مرفه و خوشبختی فرزندان این مرز و بوم وملت خود تعهدو مسئولیتی ندارند، آیا جوانان تنها راه مبارزۀ منفی را در ارتکاب جرم و جنایت و برهم زدن نظم و انظباط اجتماع می دانند آیا راه بهتری به ذهن آنها خطور نمی کند این سوٌالها و صدها سوال دیگراز این قبیل که مبتلا به جامع ما و جوامع دیگر است ذهن همه خانواده ها را به خود مشغول ساخته و در رابطه با پاسخ این سوالات کتابها و مقالات نوشته شده سمینارهایی تشکیل شده و همچنان سال به سال نه تنها از آمار جرم و جنایت کاسته نشده است بلکه سیل آسا و روز افزون آمار آن بالا رفته حرث و نسل را به تباهی کشیده است آرامش ، سعادت و امنیت را از جامعه و خانواده ها سلب نموده است. بدهی است چنان چه به طرحی نو، جامع،برنامه ریزی شده و دقیق نیندیشیم و به فکر چاره و رفع علل انحرافات نباشیم عنقریب طومار زندگی بشر در سیل حوادث تلخ و ناگوار مشکلات جامعه در هم پیچیده شده و راه نجات و رهایی از آن به سادگی امکان پذیر نخواهد بود.
بیماریهای روانی :
بیماری های روانی بسیار گسترده و متنوع هستند .در حدود400 نوع بیماری یا اختلال روانی وجود دارد.بیماری روانی به این معنا است که روش های متعارف رفتاریا ذهنیات از حدقابل قبولی خارج شده باشد. گاهی اوقات این اختلالات بر اثر مسائل و مشکلات جسمی به وجود می آید یعنی ضایعه قابل مشاهده ای در دستگاه عصبی مرکزی وجود داردو به نظر می رسد در بیماری های روانی بیش از هر بیماری دیگر ما با هنجارها سرو کار داریم. هنجارها ی رفتاری فردی و حتی اجتماعی و تضادی که ممکن است یک فرد با این هنجار ها داشته باشد؟بله آنچه که ما باآن رو به رو هستیم تعریف بهنجاری ونابهمجاری است.یعنی ببینیم که چه فردی از نظر روانی بهنجار است و چه فردی نابهنجار است که ما به او بیمار روانی می گوییم.بهنجاری را می توان به دو صورت تعریف کرد. یکی از آنها بهنجاری آرمانی است. یعنی طبق تعریف سازمان جهانی بهداشت تندرستی به این مفهوم است فرد از نظر جسمی، روانی و اجتماعی سالم باشد،اما اینک یک تعریف آمان گرایانه است که باواقعیات موجود در جهان پیرامون ما وفق نمی کند.
نوع دیگر بهنجاری عبارت است از بهنجاری آماری یعنی ما ببینیم که درمیان اکثریت مردم چه چیزی شایع است و چه کسانی خارج از این گروه اکثریت قرار دارند.این روش واقع گرایانه تری است که می توانیم به وسیله آن حدود رفتارها و واقعیات طبیعی یا بیمارگونه را مشخص کنیم. مسئله دیگرماهیت و وجهه عمومی بیماری های روانی است.معمولاٌ افراد به سختی قبول می کنندکه دچار نوعی اختلال یا بیماری روانی هستندو معمولاٌ ازپذیرش این امر امتناع می ورزند.شاید دلیل این امرغیر از خصوصیات فرهنگی جامعه نبود تعریفی از نشانه های این نوع بیماری باشدتا فردا بداندچه زمانی است به روانپزشک مراجعه کند بیماری های روانی از جمله بیماری های پنهان محسوب می شوند. وقتی فرد می بیند که خوب غذا می خورد وخوب راه می رودو سالم است دلیلی نمی بیند خود رابیمار تلقی کند. انواعی از افسوردگی ها از این نوع بیماری های پنهان محسوب می شوند. ضمن این که بسیاری از افراد اساساٌ نمی خواهند قبول کنند که علی رغم ظاهر سالمشان ممکن است اختلالاتی در روان آن ها وجود داشته باشد که خوشبختانه طی سال های اخیر این طلسم با ارتقای آگاهی عمومی جامعه شکسته شده و افراد به این بخش از سلامت خودشان هم توجه می کنند.
در مورد اختلالات روانی نه فقط عوامل ژنتیکی بلکه عوامل تربیتی هم نقش دارند. جدایی های ناخواسته و زود هنگام کودک از مادر می تواند زمینه سازآسیب های روانی در او باشد به همین دلیل توصیه می کنیم که اگردادگاه خانواده ای حکم طلاق داد باید توجه کند که بچه باید پیش مادر زندگی کند. درغیر این صورت لطمات جبران ناپذیری به سلامت او وارد خواهد شد.از طرف دیگر کاستن از استرس از عوامل کاهنده بیماری های روانی است هرآنچه که دولتمردان برای برقراری رفاه عمومی،تهسیلات اجتماعی و امکانات ورزشی و هنری انجام بدهند به صورت کاهش اختلالات روانی در جامعه نتایج خود رابه بار خواهد آورد. در خانواده عوامل رفتاری و تربیتی قابل ذکری برای پیشگیری ازاین اختلالات وجود دارد. در خانواده هم یک ازدواج مناسب که به خوبی انجام گرفته باشد ودر آن پدر و مادر بایکدیگر همواره با احترام و محبت و عاطفه رفتار کنند.احساس عدم امنیت مجال بروز پیدا نمی کند. نا امنی های دوران کودکی در اثر برخوردهای پدر ومادر ازعوامل درجه یک اختلالات روانی در کودکان به شمار می رود.در مدرسه هم آموزگاران باید محبت واحترام وعدم تبعیض با کودکان برخوردکنند. هرنوع تبعیض موجب احساس شدید تلخ کامی در کودکان می شود وزمینه را برای بروز اختلالات روانی درآن ها ایجاد می کند
اختلالات روانی:
اختلالات روانی را می توانیم به چند گروه عمده تقسیم کنیم کهاولی عبارت است از:روانپریشی یا آنچه که اصطلاح عموم به نام جنون نامیده می شودکه شدیدترین نوع بیماری روانی است. در روانپریشی هااختلال در کارکردهای روانی خیلی شدید است. کارکردهای روانی از قبیل تفکر،عاطفه،توجه،تمرکز، احساس،قضاوت، هوش،بصیرت وخیلی موارد دیگر، روانپریشی ها معمولاٌ همراه باقطع ارتباط با واقعیت است یعنی فرد دریک جهان تصوری زندگی می کند. از نمونه های این قطع ارتباط با واقعیت وجود هذیان وتوهم است. هذیان عبارت است ازتصورات و توهماتی که منطقاٌ قابل قبول نیسشت اما بیماری دلیلی بر ردآنها نمی بیند درحالی که شواهد وعقل سلیم هذیان های او راقبول ندارد. توهم عبارت است از اداراک بدون وجود محرک درعالم واقع مثل شنیدن صداهایی که فقط بیمار می شنودیا مناظری که دیگران آن را نمی بینند معمولاٌ توهمات به خاطرفعال شدن مراکز اداراکی قشر مغز است که بصورت غیر طبیعی انجام می شود. به نظر می رسد روان نژندی ها که به نوعی شکل پنهان بیماری های روانی است هم به لحاظ آ؟سیب شناسی اجتماعی و هم به لحاظ کمیت موقعیت خاص در میان اختلالات روانی دارندآیا آمار واطلاعات دقیقی درباره این طیف ازبیماری وجود دارد؟ بررسی هایی که در جهان ایران صورت گرفته نشان می دهد که درهر زمان حدود 20تا 30 درصد از افراد جامعه به یکی از نواع روان نژندی ها مبتلا هستند.در دوران نژندی ها فرد متوجه بیماری اش هست، اما دیگران او رابیمار نمی بینند.اما در روان پریشی عکس این است یعنی فرد فکرمی کند که سالم است اما دیگران متوجه بیماری او هستند. در روان نژندی ها عوامل تربیتی و زیست شناختی نقش مهمی دارندونقش عوامل زیست شناختی و ژنتیک است.
اختلالات شخصیت:
اما طبقه عمده دیگری در شخیص روانپزشکی وجود دارد که عبارت است از اختلالات شخصیت.اختلالات شخصیت عبارت است از رفتارهای و ذهنیات ثابت وغیرانطباقی که برای فردو دیگران موجب اشکالات عمده ای می شود و فرد نمی تواند آ؟نها را تغییر دهد وخودش هم از آنها آگاهی ندارد. برای نمونه افراد مبتلا به اختلال شخصیت پارانوئید به طورعام به همه چیز بدبین هستند وگمان می کنندکه درپس هرچیزتوطئه ای پنهان شده.حتی رفتارهای دوستانه دیگران راهم با دیدمنفی تحلیل می کنند. همیشه درحال جدال با دیگران هستند.از مشتریان پروپاقرص محاکم اند.چون همیشه تصورمی کنند که حقوق شان دارداز بین می رودیا اختلال شخصیت ضداجتماعی که خودش مبحث بسیار مهمی است با توجه به این که قسمت عمده مجرمان زندانی را مبتلایان به اختلال شخصیت ضداجتماعی تشکیل می دهند.
طبقات دیگر تشخیص روان پزشکی ،بیماری های روان تنی است به این ترتیب که عواطف و هیجانات بسیار شدید به نحوی که روان انسان قادربه مقابله با آنها به صورت معقول نیست خودشان را به شکل نشانه های جسمی آشکار می کنند.قسمت عمده افزایش فشار خون شریانی زخم های دستگاه گوارش از جمله زخم دوازدهه،چاقی،جوش های غرورجوانی، آسم، کولیت عصبی روده و…از جمله نمونه های بیماری های روان تنی است. در این هم عوامل روانشناختی نقش دارند و هم عوامل اجتماعی. برای نمونه دیده شده است که بیماری های روان تنی در طبقه متوسط خیلی شایع تر است و درطبقات بالا وپایین جامعه معمولاٌ کمتر دیده می شود دلیلش این است که این طبقه متوسط است که باید خودش را با خیلی از محدودیت ها وفق بدهد و در عین حال خیلی تلاش می کند که خودش را به سطح بالاتر اقتصادی و اجتماعی برساند وتحت فشارهای عاطفی و اجتماعی قرار می گیرد ومثلاٌ می توان گفت که افزایش فشارخون شریانی ناشی از یک خشم فرو خورده مزمن است که فرد قدرت ابزار آن را نداشته است.
برای نمونه اختلالات روانی دوره سالمندی ،اختلالات روانی دوره کودکی ،اختلالات مربوط به عادت تغذیه ای، اعتیاد، اختلالات رفتارجنسی از نمونه های دیگراست. اما در میان این گروه ها ما طبقه ای هم داریم تحت عنوان اختلالات خلقی که بارزترین نشانه این اختلالات عبارت است از تغییرات چشمگیردر خلق انسان که شامل گروه بسیاری ازبیماری ها از خفیف تاشدید است. بساری از اختلالات روانی در همه دنیا شیوع ثابتی دارد.در کشورهای صنعتی ،در کشورهای سنتی ،در مقبایل آفریقا وحتی اسکیموهای مناطق قطبی ،اما تعدادی از اختلالات روانی هم هستندکه به علت تاثیر پذیری از محیط در جوامع مختلف فرق می کنند.اما عنوان این اختلالات را می گذاریم اختلالات انطباقی. اختلالاتی که نشان دهنده اشکالاتی در سازگاری فرد با محیط و جامع ای است که در آن زندگی می کند. این اختلالات را هم جزو روان نژندی ها طبقه بندی می کنیم. اما در حال حاضر یک طبقه جداگانه به اینها اضافه شده به عنوان مقدمه باید اشاره کنیم به چیزی به نام فشار روانی و عوامل فشار روانی.تغییر و تحولاتی در زندگی سازگاری مجدد را درموجود زنده ایجاد کند که استرسور نامیده می شود.برای نمونه ورود به دانشگاه یک استوسور است.اگر چه یک استر سور مثبت. طلاق، فقدان عزیزان وحتی یک جریمه رانندگی یک استرسور محسوب می شود. حالتی را که این استرسورها به وجود می آورند((استرس)) می گویند. شکی نداریم که استرس در اینجا اختلالات روانی نقش دارد حتی در شدیدترین اختلالات روانی که ما عوامل ژنتیک را مهم ترین عوامل آن می دانیم وجود یک استرسور برای آشکار شدن آن استعداد ذزمینه ای ضرورت دارد چه برسد به خیلی از اختلالات که بر اثر شدت استرسورها ظاهر می شوند.
استرس وبحران:
مطالعاتی درباره عوامل و محرک های استرس زاو انواع و کارکردهای هر یک از آنها انجام شده است .به نظر می رسد بسامد عوامل استرس زا در جوامع مختلف بسیار متفاوت باشد وظاهراٌ از بسیاری از آنها گریزی نیست چند دهه پیش دو نفر روانپزشک سعی کردند که استرسورها را برحسب شدت طبقه بندی کندند یعنی چندین هزار فرد را در سنین مختلف برسی کردند که ببینند برای آنها چه عواملی استرس آور است.دیدند که شدیدترین استرسور که درجه 100 را می توان بههه آن داد عبارت است از مرگ همسربرای مردان چرا که تغییرو تحولات مهمی را در زندگی آنها ایجاب می کند.بنابراین میزان مرگ ومیر در مردانی که همسرشان را از دست می دهند دو برابر مردانی است که با همسرشان زندگی می کنند.چون خواب و عادت غذایی، ورزش کردن و تاثیر نظم بخشی زندگی مشترک در زندگی او دچار اختلال می شود.پس از مرگ همسر ((طلاق))به عنوان مهم ترین استوسور وجود دارد که درجه آن در حدود 60 است.ازدواج بادرجه 40 استرسورسوم است ظاهراٌ در این طبقه بندی ها استرسورها اعلم از مثبت ومنفی در یک طیف گنجانده شده اند یک استرسور می تواند زمینه را برای بروز اختلالات روانی آماده کند یک جریمه رانندگی 11 درجه استرسوردارد. این روانپزشکان دیدندکه اگر تعداد درجات استرسورهایی که فرد در یک سال گذشته کسب کرده است 300 درجه یا بیشتر از آن باشدبه احتمال 80 درصد در آینده نزدیک دچار یک بیماری خواهد شد،این بیماری می تواند یک بیماری روانی باشدیا یک بیماری جسمی یا یک بیماری روان تنی. کسانی که درجات استرسورهایشان بین 140تا 300 است 50 درصدشان درآینده نزدیک بیمار می شوند.
به نظر می رسد غیراز این عوامل محرک های بسیار دیگری در زندگی شهرنشینی امروز وجود دارد که می تواندحکم استرسور را بازی کندبسیاری از تغییر وتحولات در زندگی ما وجود دارد که جنبه طبیعی دارد مثل تغییر شغل ،ترفیع، تنزل شغل،مسافرت،مهاجرت وچیزهایی دیگر،اینها عادی تلقی می شونداما واکنش همه افراد نسبت به این تحولات یکسان نیست و دربعضی ها این تحولات سبب ایجاد نشا نه های بیماری می شوند.این نشانه ها درعده ای به صورت اضطراب ،درعدهای به صورت افسردگی و درعده ای دیگربه صورت اختلال در سلوک و رفتاهایشان تظاهر پیدامی کند که ممکن است پرخاشگرشوند،به مسئولیت ها و تکالیف اجتماعی شان توجه نمی کنند.نافرمانبردار می شوند، مخرب می شوند،مالیاتشان را پرداخت نمی کنندو…اینها می تواند از نشانه های اختلالات انطباقی باشد.آیا می توان این رفتارها را به طور طبیعی جزو خصوصیات افراد دانست یا اینکه شبکه در هم تنیده نظم یا ساختاراجتماعی می تواند در از دیاد یا کاهش این ناهنجاری ها موثر باشد در این صورت ما باید حساب جوامع مختلف را حداقل از لحاظ آماری از یکدیگر جدا کنیم. این وضعیت ها چیزهایی است که در جوامع مختلف فرق می کند یعنی هر چقدر که میزان عوامل استرس آور در یک جامعه بالاتر باشداحتمال بروز اختلالات انطباقی هم بیشتر است.
به این ترتیب می توان دید،در بعضی از کشورها که زندگی نسبتاٌ آرام است و تهسیلات اجتماعی فراهم است،مردم کمتر به این وضعیت مبتلا می شوند.اما در جوامعی که مرتب در حال تغییروتحول هستند،امکانات اقتصادی ،فرهنگی و ورزشی کم است یاعوامل ذدیگری وجود دارند میزان ابتلا به این وضعیت بالا است.برای نمونه جوانان برای ورود به دانشگاه مجبور به یک رقابت سخت هستندو این یک عامل استرس زای اجتماعی است ورود به دانشگاه یا عدم ورود به دانشگاه می تواند برای خیلی از جوانان ما مشکل درست کند.فقر،ناتوانی در برآوردن نیازهای اولیه زندگی از عوامل مهم استرس زا به شمار می روند.کم بود تسهیلات بهداشتی ،بالا بودن حوادث (مثلاٌ حوادث رانندگی ) ازعوامل استرس زا هستند.پسنتیجه می گیریم که در بعضی از جوامع این عوامل خیلی بیشتراز جوامع دیگر است و به همین دلیل میزان بیماری ناشی از آن در کشورهای مختلف متفاوت است.
یکی دیگر از عوامل مهم انحرافات اجتماعی و روی آوردن نوجوانان و جوانان به سوی بزهکاری،جرم و جنایت وجود بحران ،استرس و تنیدگیهای اجتماعی است که احساس و عواطف نسل جوان را جریحه دار نموده و برخی را به طغیان،عصیان و مبارزۀ منفی آن هم از نوع غلط آن می کشاند بسیاری از مشکلات خانوادگی و اجتماعی موجب می شود تاجوان راه غلط و انحرافی طی نموده وآمار جرم و جنایت زیاد شود.استرسها و تنیدگیها به صورت سیکلی معیوب مشکل روی مشکل جرم روی جرم اضافه نموده ونظم و آرامش ،امنیت و آسایش را از جامعه سلب می نماید.
استرسها و بحرانهای اجتماع را می توان به شرح ذیل بیان نمود:
1- وجود طلاق و ازدواج ناموفق :
طلاق ممکن است فیزیکی بوده که به متلاشی شدن خانواده و جدایی والدین از یکدیگر منجر شود وممکن است به صورت روانی باشد که درکنار یکدیگر باشندولی به علت عدم تفاهم و سازگاری ،نزاع،درگیری ، عدم صفا و صمیمیت در کانون خانواده وجود داشته باشد.
2- به تاخیرافتادن سن ازدواج به علل مختلف
3- فقیر،تورم،گرانی ،قحطی و مشکلات دیگر اقتصادی
4- خسارت ،ورشکستگی و حوادث دیگر که ممکن است به علت تصادف ،سیل،زلزله،و جنگ زدگی ایجاد شده باشد.
5- روابط ناسالم خانوادگی ،اداری وسازمانی و به طور کلی روابط نامناسب اجتماعی که می تواند از عوامل استرس و تندگی در افراد جامعه باشد.
6- بیماری ،بیکاری وعدم امکانات مالی رفاهی و هرآن چیزی که رفاه کامل جسمی روانی و اجتماعی را بر هم زنداین امکانات شامل سطح زندگی می گردد که به شرح ذیل می باشد:
سطح زندگی :
1)سلامت،2-تغذیه، 3)آموزش، 4)اشتغال، 5)مسکن، 6)پوشاک، 7)تامین اجتماعی 8)تفریحات فراغت 9 ) حقوق بشر
کلیۀ دولتها تعهد سپرده اند که نسبت به ارتفاء کیفیت زندگی مردم خود اقدام نمایند و کیفیت زندگی مجموعه ای ازعوامل جسمی،روانی و اجتماعی خاطرسلامتی ،ازدواج،خلاقیت،موقعیت اقتصادی ، کارمسائل خانوادگی و همکاری با دیگران می باشد.
خدمات اولیه بهداشتی شامل:
1-آموزش بهداشت،2-بهبود تغذیه،3-سالمسازی محیط و آب آشامیدنی سالم،4-بهداشت مادر کودک وتنظیم خانواده ،5-تامین دارو های اساسی ،6-درمان مناسب بیماریها،7-ایمن سازی و واکسیناسیون،8-مبارزه با (Almmaata) بیماریهای بومی و شایع،9-بهداشت روانی می باشد که در سال 1978در کنفرانس آلماتا کلیۀ دولتها متعّهد شده اند تاسال 2000 میلادی برای مردم کشورخود فراهم سازند البته بعداٌ خدمات بهداشتی بهداشت دهان و دندان،بهداشت مدارس ،بهداشت حرفه ای و کار برآن اضافه شده است. چنان چه در مورد کلیۀ موارد ذکرشده برنامه ریزی و اقدام شودسطح زندگی مردم به حدی که آن را استاندارد زندگی گویند خواهد رسید و سازمان بهداشت جهانی )استاندارد زندگی را شامل درآمد،اشتغال، استاندارد مسکن،بهسازی محیط و تغذیه ،بهداشت و سلامت ،آموزش W.H.o)، تفریح سالم و سایر خدمات اجتماعی می داند که اگربه تعریف سلامت از دیدگاه این سازمان توجه کنیم روشن می شود که راهی بسیارطولانی درپیش راه داریم و این تعریف عبارت است از رفاه کامل جسمی ،روانی و اجتماعی و نه تنها فقدان بیماری اگر به اصول خدمات اولیه بهداشتی که یکی ازآنها اصل عدالت اجتماعی در رابطه با توزیع منابع انسانی ،اقتصادی وتجهیزات است توجه کنیم و عدالت را که رکن رکین دین مبین اسلام، قانون اساسی کشوروجوهرۀ وجودی انسان است درنظربگیریم باید تمامی تلاش و کوشش دولتمردان و آحاد جامعه در رابطه با ریشه کن نمودن فقر، تبعیض و نابسامانی های اجتماعی معمول گردد تا انشاء الله در آینده ای نه چندان دور از یک زندگی سالم، استاندارد و با کیفیت برخوردار گردیم و از تعدادو شدت استرسها و تنیدگی ها درزندگی بشر بکاهیم.
انواع استرس :
استرسها وبحرآنهابه دو دسته طبیعی وغیر طبیعی که ساختۀ دست بشر است تقسیم می شود آگرجامعه و نظام حاکم بر آن جهت کاهش بحرانهای اجتماعی برنامه ریزی نداشته باشدو برای رفاه زندگی از امکانات موجود استفاده بهینه نکند خود به خود آمار جرم وجنایت افزایش می یابد پس وظیفه توانگران ،قدرتمندان و بزرگان است که محیط نسل فعلی و آیندۀ کشور طوری فراهم نمایند مه نیازی به تامین زندگی از طریق ناسالم جرم و جنایت وجود نداشته باشد. بدیهی است وقتی زندگی از راه صحیح تامین شودهیچ انسان عاقلی برای امرار معاش و گذاران زندگی به انحراف، جرم و جنایت روی نخواهد آوردو اگرعدهای خائن و اهل سوء استفاده پیدا شوندبا اجرای قانون وقاطعیت تمام کنترل گرددجامعه روی سعادت و خوشبختی را خواهد دید تمام دنیا امروزه با اجرای قانون کشور خود را اداره می کنند وازیک مرحله به مراحل پیشرفتۀ بعدی نایل می شوند.آنها یک سری از مفاسد راآزاد گذاشته ولی افراد قانون شکن را مجازات می کنند.پس باید به مشکلات قشرآسیب پذیز و محروم توجهّ نمودو به فریاد دارسی و نیاز آنها پاسخ مثبت داد سازمان ها و موسسه هایی جهت امداد و یاری رسانی به طبقۀ محروم تاسیس گردد
افسردگی وعلل آن:
گذشته از نیازهای مادی وتامین جانی انسان از نیازهای عاطفی نیز برخوردار است وبه امنیت روحی وروانی محتاج .ازمعضلات مدرنیته و جوامع صنعتی یکی همین برهم خورد تعادل روانی انسان است و فروغلطیدن اودرورطه بیماری مرموزی به نام افسردگی . این بیماری را تقریبا می توان در تمامی جوامع یافت منتهی با شدت و صنعفی متفاوت که عمدتا بستگی به برنامه ریزی دولت ها در زمینه های گوناگون اقتصادی ،اجتماعی و فرهنگی دارد اما تجربه نشان داده است جوامعی که دوران گذار از سنت به مدرنیته را طی می کنندبیشترین آمار افسردگی و بیماری های روانی را دارندو تا زمانی که دوران گذار طی نشود و تعادلی اجتماعی ایران یکی از کشورهایی است که در جریان فرآیند گذار از جامعه ای سنتی به مدرن بیشترین میزان عدم تعادل را داشته است که مهم را می توان از طریق آمارهای مربوط به معضلات اجتماعی دریافت .طی سالیان اخیر بساری از جرایم و ناهنجاری های اجتماعی و نیز افسردگی رشد سرسام آوری در جامعه ما داشته اند و اگرچه مسئولین همواره در تلاش بوده اند از انتشار این قبیل آمارها خودداری کنند اما وضعیت عینی جامعه به خوبی نشان می دهدکه در کشور چه می گذرد .برخی آمارها حکایت ازرشد60درصدی افسردگی و اختلالات روانی در سال 87 دارد که بر این مبنا بیماری های روانی جایگاه دوم بیماری ها در کشور را کسب می کنند.
این امر خود دلایلی داشته است و ازدیگر سو به بحران های دیگری نیز دامن می زند. افزایش روزانه خودکشی و جوان ترشدن سن خودکشی و رشد اعتیاد که بر اساس تحقیقات صورت گرفته طی سال های اخیر سه برابرنرخ رشد جمعیت رشد داشته است،افزایش طلاق،رشد خشونت و افزایش جرایم بدون قصدقبلی از جمله مواردی اندکه اختلالات روانی و افسردگی به عنوان یکی ازعوامل آنها مطرح می شود.فارغ از اینکه اختلالات روانی به چه معضلاتی می انجامداما دریافتن اینکه چه عواملی زمینه ساز افزایش افسردگی واختلالات روانی در جامعه شده است از اهمیت بالایی برخوردار است. برای مسئله به دو عامل عمده می توان اشاره کرد. یکی مشکلات شخصی افراد و دیگری مشکلات اجتماعی ای که حل آنها در اختیار دول است و از آنجا که درکشورما تقریبا همه امور تحت تسلط دولت است و برنامه ریزی مسائل اقتصادی ،فرهنگی،اجتماعی و…تمام در اختیار دولت می باشدبرخی برآنندکه اکثرمشکلات شخصی افراد نیز که منجربه افسردگی و اختلالات روانی می شوندریشه در تصمیمات وعملکرد دولت دارد.مشکلات شخصی افراد نیز که منجر به افسردگی واختلالات روانی می شوندریشه در تصمیمات و عملکرددولت دارد.مشکلات اقتصادی،بیکاری،عدم امنیت شغلی،عدم امیدبه آینده ،فقدان انگیزه برای تحرکات اجتماعی و… از عواملی اند که زمینه سازاکثر معضلات اجتماعی می باشندو حل بسیاری ازآنها نیز در اختیار دولت می باشد. در پی برهم خوردن تعادل روانی جامعه پرخاشگری و خشونت افزایش می یابد و این امربه گونه ای است که بیش از 50 درصد جرائم به علت خشونت رخ می دهند. افسردگی را بزرگ ترین علت خودکشی می دانندو اکنون میزان خودکشی دربرخی استان ها از جمله استان های گلستان ،کهکیلویه وبویراحمدبه ویژه استان ایلام تا 37مورد درهر صدهزار نفرجمعیت بالغ می شود.این در حالی است که بالا ترین شاخص خودکشی در سطح جهان در کشورهای آمریکا لاتین به میزان 25 مورد درهرصد هزار نفرجمعیت است.همچنین اعتیاد به مواد مخدر هم اکنون به تهدیدی جدی تبدیل شده است که حتی می تواندامنیت اجتماعی و ملی کشور را درمعرض خطر پیامد های خود قرار دهد. نزدیک به دومیلیون معتاد که 10 میلیون خانوار را درگیر عواقب خودکردهئد است در کشوروجود دارد که از این نظر رتبه اول را در جهان به دست آورده ایم.پایین آمدن سن اعتیاد،اعتیادزنان،الگوی مصرف و وارد شدن کودکان وزنان درکار خرید وفروش مواد مخدر،پدیده اعتیادرا به معضلی بسیار پیچیده تبدیل کرده که کنترل آن به تلاش مستمر،برنامه ریزی جامع و عزمی ملی نیازمنداست.
این آمار را دکتر مصطفی معین در مقالعه ای باعنوان ((آسیب های اجتماعی در ایران ))که در نشریه داخلی موسسه رحمان (شهریور 88)چاپ کرده است، بیان می کند.از فقروبیکاری به عنوان دلیل اصلی افسوردگی و بیماری های روانی نام برده می شود و این امرنیزاعتیاد به مواد مخدر والکل ،فحشا،خشونت وجرایم را در پی دارد.براساس گزارش های مختلف تا 35 درصد جمعیت ایران زیرخط فقرو بیکاری هستند.این در حالی است که بنابراعلام سازمان ملل متحد سه درصدجمعیت ایران زیر خط فقرمطلق قرار دارند زیرا کمتر از دو دلار در روز درآمددارند.فارغ از این مسائل اما گذ شته از وضعیت شخصی افراد آنچه که در سطح کلان کشور نیزمی گذرد در افزایش بیماری های روانی ودر پی آن بحران های اجتماعی نقش به سزایی دار. چشم انداز روشن برای مردم یک کشور،انسجام وعزم ملی برای پیشرفت ،اعتماد به هم وطنان وشورو نشاط وتحرک اجتماعی و نیز احساس تاثیر در تعیین سرنوشت خویش را از جمله دلایل غیر فردی ابتلا به افسردگی و بیماری های روانی می دانند. دکتر معین در مقاله ذکر شده در این خصوص می نویسدبراساس طرح پیمایش ملی ارزش ها ونگرش ها در محور احساس عدالت 6/80 در صدمردم پول وپارتی را برای احقاق حق ضروری دانسته اند وتنها 3/8 در صد مردم به اجرای مساوی قانون اعتقاد داشته اند.
درپژوهش فوق سایر شاخص ها از جمله امید به آینده ،قابل اعتماد بودن یا منصف بودن سایر افراد جامعه نیز در وضعیت نامطلوبی قرار داشته است. رواج و رسمیت یافتن دروغ درمناسبات فردی و اجتماعی ،سو))ظن، فردگرایی وتضعیف بنیان های اجتماع ،تظاهر وریا،عدم قانون گرایی، رابطه گرایی،عوام زدگی ،عوامل فریبی، تملق و گزافه گویی،شعارزدگی و….نشانگر بحران اخلاقی وتزلزل اعتماد در جامعه ماست.)) به عنوان مثال پیش از انتخابات ریاست جمهوری شور ونشات اجتماعی افزایش چشمگیری یافت و مردم آشکارا شادمان بودند و به آینده خویش امیدوار.اگر این وضعیت تداوم پیدا می کرد مسلما معضلات اجتماعی کشور کاهش چشمگیری پیدا می کرد اما حوادث رخ داده پس ازانتخابات نه تنها به کاهش این مشکلات کمکی نکرد که سرخوردگی و افسردگی را درمیان بسیاری ازاقشار جامعه تشدید نمود. به نظر می رسد که همه این عوامل فردی و اجتماعی حلقه های درهم تنیده ای را تشکیل داده اند که با گذر زمان پیشروی می کنند و جامعه ما را به سمت تباهی و نابودی می کشاننداما سوال این است که راهکار چیست و چگونه می توان این دور باطل را شکست؟ کارشناسان با در نظر گرفتن همه این مسائل براین عقیده اند که نقش دولت در این میان از هر نهادی مهم تر است چرا که تامین شغل و تامین معاش و ایجاد انگیزه برای فعالیت و به وجود آوردن نشاط اجتماعی تماما در اختیار دولت می باشد.اما متاسفانه طی سالیان اخیر بحران اقتصادی در کشور ،سقوط جمعیت بیشتری از مردم به زبر خط فقر را منجر شده است تا در زمینه رفع بحران های اجتماعی نه تنها گامی رو به جلو برداشته نشود که عقبگرد نیز داشته باشیم و افزایش افسردگی،اعتیاد،فحشا،جنایت و… را نیز به نظاره بنشینم.
در این راستا به نظر می رسد که دولت با یک برنامه ریزی چند منظوره وتمام وجهی باید در راستای ایجاد شغل و رفع مشکلات اقتصادی مردم می تواند به این مهم یاری رساند. افزایش 60 درصدی افسردگی . بیماری های روانی به خوبی نشان می دهد که زنگ خطر در خصوص یک بحران اجتماعی تمام عیار در کشور به صدا درآمده است حال بایددید که آیا گوش شنوایی برای شنیدن این زنگ خطر وجود دارد یاخیر واقعیت این است که افسردگی یک اصطلاح با معانی مختلف است . ممکن است دارای یک معنی طبیعی باشد مثل افسردگی شما در قبال نیامدن تاکسی پس انتظاری طولانی . گاهی از اوقات افسردگی نشانه ای است از یک بیماری دیگر برای نمونه مصرف یکی از دارو های پایین آورنده ی فشار خون سبب ایجاد حالت افسردگی در فرد می شود .
اما گاهی افسردگی خودش یک بیماری است . افسردگی به عنوان یک بیماری مفهومش این است که توان بقای فرد و شانس زندگی او تقلیل پیدا کرده و کارایی اش کمتر شده است . وظایف خانوادگی و کارش را نمی تواند انجام دهد . از طرف دیگر احتمال خود کشی در وی وجود دارد . به طور طبیعی و در صورت عدم درمان 15 درصد از این بیماران دست به خود کشی می زنند . اما افسردگی انواعی دارد که شدیدترین آن حالتی است به نام مالیخولیا . به این معنی که فرد در تمام اوقات روز برای حداقل دو هفته خلقش افسرده است هیچ چیزی او را خوشحال نمی کند در حالی که دلیلی هم برای غم و غصه اش وجود ندارد . علاقه اش را به سرگرمی و مسائل لذت بخش از دست داده است ، خوابش مختل می شود (خیلی پر خواب یا بی خواب) اشتهای او دچار اختلال می شود ، زیاد یا کم می شود ، احساس منفی و بی ارزشی نسبت به خودش پیدا می کند ، توجه تمرکزش را از دست می دهد مثل اینکه در ذهنش فکری جریان ندارد ، صحبت کردنش کند می شود ، هر کاری او را زود خسته می کند ، احساس گناه می کند ، فکر درباره ی مرگ مرتباً به سراغ او می آید و افکار هذیانی به سراغ آنها می آید توهماتی درباره خودشان ایجاد می شود که توهمات شنوایی و حتی بینایی است و حتی گاهی توخمات بویایی .
درمان این بیماران عبارت است از بستری کردن همراه با درمان دارویی یا الکتروشوک . نوع خفیف تر آن اختلال افسردگی عمده است بدون نشانه های روان پریشی یعنی همان نشانه هایی که قبلاً گفته شد وجود دارد اما هذیان و توهم ندارد .
نوع خفیف تر افسردگی ، افسردگی نوروتیک یا روان نژندی … است که در اینجا فرد به دنبال یک رویداد ناخوشایند دچار افسردگی می شود ، خواب و خوراک و تغییر خلق و رفتار شدیدتر از حد انتظار در او ایجاد می شود . برای مثال دختر جوانی که نامزدش او را ترک کرده ممکن است افسرده شود اما نه برای ماهها که البته سالها که البته در این موارد وقتی به گذشته بیمار رجوع می کنیم فقدان ها و ضایعه هایی در زندگی او باعث شده است که در سنین بزرگسالی واکنش او به یک حادثه ناگوار بسیار شدید باشد .افسردگی از ابتدای تاریخ بشر را رنج داده است . در واقع اولین بار حدود 2400 سال پیش به نام بقراط ، پزشک مشهور یونانی واژه ی مالیخولیا را برای توصیف افسردگی بکار برد . در مورد حیوانات باید گفت اگر چه ما نمی توانیم از آنها بپرسیم که چه احساسی دارند ، ولی آنها هم از قابلیت افسرده شدن برخوردارند ، گاه رفتار حیوانات به گونه ای است که به نظر می رسد افسرده هستند . ما انسانها نیز کم و بیش دارای استعداد ابتلا به افسردگی هستیم ، همان طور که استعداد ابتلا به اضطراب ، غم و عاشق شدن را داریم .
افسردگی ربطی به موقعیت اجتماعی افراد و دارایی آنها ندارد . در واقع ، بسیاری از افراد مشهور ، در طول تاریخ به آن مبتلا بوده اند که از بین آنها می توان به افرادی چون سلیمان نبی ، آبراهام لینکن ، وینستون چرچیل و آهنگساز مشهور فنلاندی جین سیبلیوس اشاره کرد . نکته ی بسیار مهمی که باید به خاطر داشت این است که ابتلا به افسردگی ، دلیل بر ضعف و ناتوانی بشر نیست .
در حقیقت افسردگی نه تنها بر چگونگی احساس ما ، بلکه بر نحوه ی تفکر ما درباره ی چیزها ، سطوح انرژی ، تمرکز حواس ، خواب ، و حتی علایق جنسی ما تأثیر می گذارد .
بنابراین ، تأثیر افسردگی بسیاری از جنبه های زندگی ما را در بر می گیرد که تعدادی از آنها از قرار زیر است :
انگیزش _ افسردگی ، بر انگیزه ی ما برای انجام کارها تأثیر می گذارد . ممکن است احساس بی تفاوتی کنیم و انرژی و علایق مان کاهش یابد _ هیچ کاری ارزش انجام دادن نداشته باشد و همه چیز چنان عبس و بیهوده به نظر برسد و چنان نا امید شویم که حتی حاضر نشویم چیزی را امتحان کنیم . اگر فرزندانی داشته باشیم علاقه ی خودمان را نسبت به آنها از دست می دهیم و سپس احساس گناه می کنیم ، پروژه ی کاری ای که قبلاً مشتاق آن بودیم ، برایمان خسته کننده می شود . ما باید با خستگی خودمان را به این سمت و آن سمت بکشانیم . هر روزمان عذاب آور است به خاطر اینکه باید خودمان را مجبور به انجام کوچک ترین فعالیت ها بکنیم و شکنجه شوین .
عواطف _ بیشتر مردم فکر می کنند که افسردگی تنها در خلق پایین و احساس بی حوصلگی خلاصه می شود . این حالت ، قطعاً بخشی از افسردگی به شمار می رود . در واقع نشانه ی اصلی افسردگی ، «فقدان احساس لذت» است _ که از کلمه ی یونانی به معنی «بدون لذت» گرفته شده است _ و معنی آن از دست دادن قابلیت تجربه کردن هر نوع لذت است . در این حالت ، زندگی پوچ و بی لذت به نظر می رسد . اما این بسیار مهم است که با وجود اینکه عواطف و احساسات مثبت را از دست می دهیم ، عواطف منفی مثل خشم در وجود ما افزایش می یابند . ممکن است ما از درون از خشم به جوش آییم ، اما نتوانیم آن را بیان کنیم . ممکن است بی اندازه زود رنج گردیم ، با فرزندان و بستگان نزدیک خود بدخلقی کنیم و گاهی به آنها پرخاش نماییم . همین امر باعث می شود که احساس گناه کنیم ، و این احساس ، خود منجر به افسردگی بیشتر می شود . از دیگر نشانه های بسیار شایع افسردگی ، ترس است . هنگام افسردگی بی نهایت آسیب پذیر می شویم . اموری که قبلاً آن را خیلی سریع و ساده انجام می دادیم اکنون بسیار ترسناک می نمایند ضمن آنکه گاهی دلیل این امر را هم نمی دانیم . بنابراین ، خشم و اضطراب ، وجوه عمده ی افسردگی را تشکیل می دهند . سایر احساسات منفی که به هنگام افسردگی افزایش می یابند ، عبارتند از غم ، گناه ، شرم ، غبطه و حسادت .
تفکر ، افسردگی به دو طریق در شیوه ی تفکر ما مداخله می کند:
اول اینکه افسردگی بر تمرکز حواس و حافظه ما اثر می گذارد . ما نمی توانیم بر روی امور تمرکز کنیم یا ذهن خود را به مسئله ای خاص معطوف سازیم . مطالعه ی کتاب و تماشای تلویزین غیر ممکن می شود . همچنین ، نمی توانیم وقایع را به خوبی به خاطر بیاوریم و بیشتر تمایل داریم که امور را فراموش کنیم . با این حال یادآوری افمپکار منفی ، بهتر و سریعتر از افکار مثبت است .
دوم اینکه افسردگی بر چگونگی تفکر ما از خودمان ، آینده و دنیای اطرافماناثر می گذارد . تنها تعداد اندکی از افراد افسرده احساس خوبی درباره ی خود دارند . به طور کلی ، این افراد تمایل دارند که خود را حقیر ، پست و بی ارزش بشمارند . اگر از آدم افسرده ای درباره ی آینده ی او بپرسید ، خواهد گفت : چه آینده ای ؟ آینده تاریک و مبهم است و زنجیره یا چرخه ی پایان ناپذیر ترس ها و شکست ها و ناکامی هاست . همانند بسیاری از عواطف نیرومند ، افسردگی نیز ما را به سوی شکل های افراطی تفکر سوق می دهد ؛ یعنی تفکر ما «همه یا هیچ» می شود _ بدین صورت که ما از نظر خودمان ، یا کاملاً موفق هستیم ، یا شکست خورده ی سرافکنده .
تصورات _ وقتی افسرده می شویم ، سعی می کنیم برای توصیف آن از تصاویر ذهنی متناسب با آن استفاده کنیم . مثلاً ممکن است از قرار گرفتن در زیر ابرهای تیره ، محبوس شدن در گودالی عمیق یا سیاهچال ، و بودن در اتاقی تاریک صحبت به میان آوریم . وینستون چرچیل افسردگی خود را «سگ سیاه» می نامید . تصورات فرد افسرده همیشه بر محور تاریکی و سیاهی دور می زند . فرد ، خود را در میان تاریکی هایی می بیند که به هیچ وجه امکان رهایی از آنها وجود ندارد . اگر او بخواهدا افسردگی خود را نقاشی کند ، احتمالاً این تابلو بیشتر آغشته به رنگ های تاریک و مرده و بی روح خواهد بود تا رنگ های روشن و زنده . بنابراین تاریکی و اسارت ، اصلی ترین تصورات درونی فرد افسرده به شمار می روند .
رفتارها ، وقتی افسرده می شویم ، رفتارهای ما تغییر می کنند . در این حالت ما به فعالیت هایی می پردازیم که کمتر مثبت هستند و حتی ممکن است از اجتماع ، عقب بکشیم و در گوشه ای پنهان شویم . بسیاری از کارهایی که قبل از افسرده شدن ، از انجام آنها لذت می بریم ، اکنون سخت و ناگوار به نظر می رسند ، زیرا اکنون کمتر به کارهایی می پردازیم که نیاز به سعی و کوشش بیشتر دارند . رفتار ما در برابر دیگران نیز تغییر می کند . در حالت افسردگی ، کارهای مثبت کمتری برای دیگران انجام می دهیم و بیشتر خودمان را در تضاد با دیگران می یابیم . اگر خیلی مضطرب شویم ممکن است از روبرو شدن با مردم اجتناب کنیم یا اعتماد به نفس اجتماعی خود را از دست بدهیم .
افراد افسرده ، گاهی اوقات آشفته و پریشان می شوند و آرامش یافتن برای آنها بی نهایت مشکل می گردد . آنها فکر می کنند همانند جانور گرفتار در دام هستند ، می خواهند کاری انجام دهند ، ولی نمی دانند چه باید بکنند . گاهی تمایل و رغبت بسیار شدیدی به رهایی پیدا می کنند و دوست دارند از آن موقعیت دور شوند ، ولی نمی دانند می خواهند کجا بروند و چه کاری انجام دهند . از سوی دیگر ، بسیاری از افراد افسرده به شدت بی حال و وارفته می شوند . آنها به آهستگی و به حالت خمیده راه می روند ، افکارشان آشفته به نظر می رسد ، و همه چیز را بسیار خسته کننده و طاقت فرا می پندارند .
روابط اجتماعی _ افسردگی در هر حال روی اطرافیان تأثر می گذارد ، حتی اگر بکوشیم افسردگی خود را از آنها پنهان کنیم . در هنگام افسردگی در روابط خود با دیگران از شادابی لازم برخوردار نیستیم ؛ غالباً زود رنج می شویم و در ارتباط با دیگران جنبه ی منفی به خود می گیریم و مرتب می گوییم «نه» .
نکته ی اصلی این است که این حالات در همه ی مردم افسرده عمومیت دارد و از زمانی که انسان ها برای اولین با دچار افسردگی شدند ، این حالات وجود داشته است . بنابراین وقتی افسرده می شویم ، نباید از وجود این حالات احساس شرمندگی کنیم ، چون همین امر ، خود باعث افسردگی بیشتر می شود . تخریب روابط شخص با دیگران دلایل مختلفی دارد . ممکن است ناشی از تعارض هایی باشد که قادر به حل آنها نیست ، یا ممکن است درونش خشم و نفرت های نهفته ای باشند که مانع از برقراری روابط مناسب با دیگران می شوند . ممکن است احساس کند اختیار همه چیز از دستش رفته است . دوستان و همسرش ممکن است سر در نیاورند چه اتفاقی برایش افتاده است . ضرب المثلی قدیمی می گوید «اگر بخندی ، جهانی با تو می خندد و اگر گریه کنی ، در تنهایی اشک خواهی ریخت» . درک شرایط بیمار افسرده برای دیگران بسیار مشکل است .
علل افسردگی عوامل زیستی و فشار روانی :
وقتی افسرده می شویم ، تغییراتی خیلی واقعی در جسم و مغز ما روی می دهد . د واقع به هنگام افسردگی مغز ما به گونه ای دیگر کار می کند . افسردگی به همان اندازه که مشکلی جسمانی است ، مشکلی روان شناختی نیز به شمار می رود . اگر چه گاهی تمایل داریم که جسم و ذهن را از یکدیگر متمایز بدانیم ، ولی آنها از یکدیگر جدا نیستند و واحد مشترکی را تشکیل می دهند .
ما نه تنها باید جنبه های جسمانی و روانی افسردگی را در نظر بگیریم ، بلکه باید به تعامل بین عوامل زیست شناختی و فرایندهای بدنی ، و وضعیت روان شناختی (چگونه می اندیشیم و چگونه مقابله می کنیم) ، و نوع شرایط اجتماعی که در آن زندگی می کنیم توجه داشته باشیم افسردگی را بر حسب تغییرات شیمیایی مغز و دیگر فعل و انفعالات بدن توصیف می کنیم . اما تحقیقات این عقیده را که برخی افراد متأسفانه به طور ذاتی به دلیل وجود عوامل درونی ، از قبیل ژنها ، مستعد ابتلا به بعضی انواع افسردگی ها هستند به اثبات رسانده اند . با وجود این تحقیقات همچنین نشان داده اند که اکثر افسردگی ها از ترکیب عوامل مختلفی مثل تجربیات دوران اولیه ی زندگی ، رویدادهای فعلی ، شیوه ی زندگی ، و چگونگی کنار آمدن ما با آنها ، به وجود می آیند . افسردگی به صورت های مختلف روی مغز اثر می گذارد . نظام خواب فرد مختل می شود ؛
فعالیت مناطقی از مغز که احساسات و عواطف (مثل ، لذت و عشق ، شادی و خوشی) را کنترل می کنند ، کاهش می یابد و در عوض ، فعالیت مناطقی از مغز که در کنترل عواطف منفی (از قبیل خشم ، اضطراب ، حسادت و شرم) نقش دارند ، افزایش می یابد . به عبارت دیگر وقتی افسرده هستیم ، نه تنها از زندگی لذت نمی بریم ، بلکه بسیار مضطرب ، غمگین ، زود رنج و بد اخلاق هم می شویم . علت تغییر احساس ما ، تغییراتی است که در شیوه ی تبادل پیام ها بین یک سلول عصبی با سلول عصبی دیگر در مغز به وجود می آید .
مواد شیمیایی که به عنوان پیام بین سلول های عصبی در جریان هستند ، انتقال دهنده های عصبی نامیده می شوند . در حال حاضر انواع بسیار مختلفی از انتقال دهنده های عصبی در مغز وجود دارند . یک نوع از آنها تک آمینه ها هستند که شامل دوپامین ، نورآدر نالین و سیروتونین می شوند . این سه نوع انتقال دهنده ی عصبی ، بسیاری از کارکردهای مغز از جمله اشتها ، خواب و انگیزش را کنترل می کنند . آنها همچنین در کنترل عواطف و خلق و خوی ما از اهمیت خاصی برخوردارند . در واقع آنها مواد شیمیایی کنترل کننده ی خلق و خوی ما هستند . عقیده بر این است که در حالت افسردگی ، این انتقال دهنده های عصبی (دوپامین ، نورآدرنالین و سروتونین) دچار نقصان می شوند و به طور کارآمد فعال نیستند .
بنابراین می دانیم که تغییرات شیمیایی مهمی در مغز صورت می گیرد که بر خلق و خوی ما اثر می گذارند و ترفند تمام روش های درمانی این است که فعالیت این مواد شیمیایی را بهبود بخشند ، به گونه ای بتوانند موثر باشند . پرسش عمده و کلیدی که در اینجا برای افراد مبتلا به افسردگی مطرح می شود ، این است که : چرا اساساً این تغییرات در مغز صورت گرفته است و چگونه می توان برای بهبود خود اقدام کرد ؟
در حقیقت ، راه های مختلفی وجود دارد که می توانند بر مواد شیمیایی خلق و خوی تأثیر بگذارند و زمینه ساز سه عامل بسیار مهم در این زمینه عبارتند از : ژن های ما ، پیشینه ما و فشارهای روانی متداول . اجازه بدهید هر کدام از این عوامل را به ترتیب بررسی کنیم .
فشار روانی و افسردگی
آیا فشارروانی می تواند به طور زیستس ما را نسبت به افسردگی حساس سازد ؟ پاسخ این پرسش مثبت است _ در واقع ، فشار روانی تأثیرات بسیاری بر مواد شیمیایی خلق و خوی ما دارد . بسیاری از افسردگی ها از طریق فشار روانی ایجاد می شوند و ادامه پیدا می کنند ، بنابراین ، صرف کمی وقت برای کشف ارتباط بین این دو در اینجا ، خالی از فایده نیست .
در حال حاضر فشار روانی عامل تمام مشکلات ، ناراحتی ها و غم و غصه ها می باشد . با این حال ، امروزه ارتباط میان فشار روانی ، نحوه ی مقابله با آن ، و افسردگی به خوبی ثبت شده است . در حقیقت فهم ارتباط میان افکار ، رفتارها ، و دستگاه های فشار روانی ، نحوه ی مقابله با آن ، و افسردگی ، به خوبی ثبت شده است . در حقیقت ، فهم ارتباط میان افکار ، رفتارها ، و دستگاه های فشار روانی ، بینشی است که به ما کمک می کند تا شیوه ی تفکر خود را تغییر دهیم .
ریچارد لازاروس یکی از روان شناسانی است که تلاش زیادی انجام داده است تا آگاهی ما را در این زمینه بالا ببرد که چگونه معنایی که به اشیا و امور می دهیم ، و تلاشمان برای سازگاری ، بر دستگاه های فشار روانی و عواطف ما تأثیر قرار می گذارند .
فشار روانی می تواند با بسیاری از مشکلات روانی از قبیل اضطراب ، زود رنجی ، خستگی و افسردگی ارتباط داشته باشد . چگونگی سازگاری ما با فشار روانی نیز می تواند به مشکلات روان شناختی مختلف منجر شود . بعضی از اغراد که تحت فشار روانی هستند ، می توانند با تشخیص آن ، خود را از آنچه برای آنها فشارآور است ، دور نگه دارند . در حالی که عده ای دیگر قادر نیستند خود را از موقعیت های فشار آور کنار بکشند ؛ به عنوان مثال ، اگر کسی شغل یا رابطه ی فشار آوری داشته باشد ، ممکن است نتواند خود را به راحتی از این موقعیت ها دور کند .
سایر روش های سازگاری با فشار روانی نیز ممکن است مشکلات خاص خود را داشته باشد : مثلاً ، نوشیدن مشروبات الکلی به مقدار زیاد . اما قبل از بررسی این مسئله که چگونه افکار و شیوه های سازگاری ما بر فشار روانی اثر می گذارند و باعث وخیم تر شدن آن می شوند ، اجازه بدهید ببینیم وقتی دچار فشار روانی می شویم ، چه تغییراتی در بدن ما رخ می دهد .
اولین نکته ای که باید مورد توجه قرار گیرد این است که دستگاه های مختلف مغز ما ، طی میلیون ها سال تکامل یافته اند تا جسم ما را در مقابله با تهدیدات ، آماده سازند . اما این دستگاه ها چگونه عمل می کنند ؟ بسیار خوب ! تصور کنید شبی تاریک قدم زنان در حال مراجعت به منزل هستید که ناگهان کسی به شما حمله می کند . جسم شما از خود عکس العمل نشان می دهد ؛ ضربان قلب بالا می رود تنفس دسریع تر می شود ، در ناحیه ی شکم خود احساس سفت شدگی می کنید ؛ شروع می کنید به عرق کردن و می ترسید . می بینید که در این حالت ، هم واکنش های جسمانی (ضربان قلب و عرق کردن) وجود دارد و هم واکنش های روانی (ترس و میل به فرار) . این حالت ها نتیجه ی فعالیت دستگاه های دفاعی بدن است . تمام این موارد کاملاً به صورت خودکار اتفاق می افتند و این آمادگی را رد شما به وجود می آورند که یا پا به فرار بگذارید یا بمانید و مبارزه کنید . حال انواع بسیار مختلفی از فشارهای روانی وجود دارند که می توانند بدن شما و دستگاه های دفاعی آن را به فعالیت وادارند ؛ از جمله ، شنیدن این خبر که فرزندتان در معرض خطر است ؛ اطلاع از اینکه در یک امتحان خیلی مهم شکست خورده اید ؛ اطمینان از اینکه به یک بیماری خیلی خطرناک مبتلا شده اید ؛ یا با خبر شدن از اینکه فرد مورد علاقه تان شما را ترک کرده است . اکثر تهدیدها ، فقدان ها و ناکامی ها باعث فعال تر شدن دستگاه های دفاعی و ف5شار روانی بدن می شوند . نکته ی حائز اهمیت این است که بعضی از تهدیدها با وجود جدی بودن (مثلاً کسی به شما حمله کند) کوتاه مدت هستند (از موقعیت فرار می کنید) . این گونه موقعیت ها ، ممکن است برای مدتی شما را مضطرب کند ، اما فشار روانی ناشی از آن فروکش می کند . با این حال ، بعضی از تهدیدها ، از قبیل شکست خوردن در امتحان ، ابتلا به بیماری خطرناک ، یا متارکه ، ممکن است تأثیرات بلند مدتی به همراه داشته باشد .
فشار روانی ، بدن را برای نشان دادن واکنش آماده می کند و می توانید حدس بزنید که در این واکنش های جسمانی ، کدامیک از انتقال دهنده های عصبی دخالت دارند ، همان دوپامین ، نورآدرنالین ، و سروتونین _ یعنی همان انتقال دهنده های عصبی که خلق و خوی ما را کنترل می کنند . موضوع اصلی لین است که فشارهای روانی طولانی مدت تأثیر معکوسی بر مواد شیمیایی خلق و خوی ما دارند .
روش های ما در برقراری ارتباط و نوع باورهایمان درباره روابط اجتماعی می توانند نقش بسیار مهمی در مورد افسردگی بازی کنند.بااین حال،باید توجه داشته باشیم که محیط اجتماعی ما می تواند تاثیر عمده ای در این زمینه داشته باشد. برای مثال،در مناطقی از دنیا زنان مجبورند اندام و صورت خود را با حجاب بپوشانند،در حالی که در مناطق دیگر زنان به هر شکلی که دوست داشته باشند می توانند لباس بپوشند و حتی می توانند با مایو به اسکیت بازی بپردازند.بعضی از ما با این اعتقاد بزرگ می شویم که خدای بزرگی وجود دارد که اگر ما کاربدی انجام بدهیم ،مارا به جهنم می فرستد، درحالی که عدۀ دیگری از ما معتقدیم چنین باورهایی، اعتقادات پوچ وآزاردهنده ای هستند.در قسمت های دیگر دنیا،نرخ مرگ و میر کودکان بسیار پایین است. در بعضی از شهرهای بزرگ ،جنایت موادمخدر، ترس و وحشت ،آلودگی هوا وفقر حاکم است. در حالی که در روستاها و مناطق حاشیه ای سرسبز،این موارد به ندرت دیده می شود. بعضی از ما درکنار پدر ومادر خود با شوخی و شادابی بزرگ می شویم، در حالی که عدۀ دیگری با خشونت ، و در کنار والدین الکی و معتاد خود رشدمی یابند.
ما، در محیط های اجتماعی بسیار متفاوتی زندگی می کنیم و این محیط های اجتماعی ، انواع فشارهای روانی را در ما ایجاد می کنند وباعث شکل گیری انواع باورها و ارزش هایی می شوند که ما دربارۀ خود ودیگران داریم. بدون شک، برخی محیط های اجتماعی ، زمینه های فشار روانی و افسردگی را به وجود می آورند.ما، در تلاش برای بد ست آوردن موقعیت اقتصادی بهتر، شب و روز تلاش می کنیم و کمتر توجهی به سلامت روانی خود نداریم ،و بعضی از محیط های اجتماعی نیزاز نظر روان شناختی مسمومند.بنابراین ، تعجب آور نیست که افراد افسرده اغلب دارای ترکیبی از مشکلات هستند،هم مشکلات درونی (سبک های تفکر، احساس های منفی) و هم مشکلات بیرونی .جورج براون و تریل هریس از پژوهشگران اجتماعی ، به این نتیجه رسیده اندکه در زنان عوامل اجتماعی خارجی ، نقش عمده ای هم در ابتلای آنها به بعضی از انواع افسردگی و هم در بهبودی شان بازی می کنند.آنها همچنین در یافتند عواملی وجود دارند که ما را برای ابتلا به افسردگی آماده می سازند (عوامل مستعد کننده) و عوامل دیگری نیز وجود دارند که ما را مبتلا به افسردگی می کنند(عوامل تحریک کننده) آسیب پذیری در برابر افسردگی با افقدان روابط نزدیک با دیگران ، که شخص طی آن بتواند احساس شایستگی نزدیکی صمیمت وحمایت کند.مرتبط است. همچنین ،عزت نفس پایین ،احساس بی کفایتی احساس حقارت احساس بی ارزش بودن و مرتبه و موقعیت اجتماعی پایین از جمله عوامل مسعد کننده هستند لازم است بدانیم عزت نفس ما بیشتر حاصل داشتن نقش های اجتماعی مهمی است که با ما موقعیت فضیلت و معنا می بخشدو نیز ناشی از داشتن دوستانی است که چنین تصوراتی درست نیست اگر چه مافرزندان خود را دوست می داریم و آنها ما را در زندگی خوشحال و شاداب می کنندولی ما خلق نشده ایم که همیشه با کودکان نا آرام و نیازمند در خانه های کوچک و بسته زندگی کنیم و اگر روراست باشیم باید بگوییم که کودکان دمار از روزگار ما در می آورند.فرزندان کوچک تر احتیاج زیادی به ما دارند،اما ما نمی توانیم از آنها انتظار حمایت داشته باشیم و مشکلات عاطفی مان را با آنها در میان بگذاریم همچنین کودکان نمی توانندباعث افزایش اعتیاد به نفس ما شوند حداقل نه به آن شکلی که بزرگترها می توانند.
فشارهای روانی ای که فرد را پای در می آورند،یا رویدادهایی که عملاً باعث برانگیخته شدن افسردگی می شوند. غالباً رویدادهایی هستندکه ما را هم می شکنند.روان شناسان اجتماعی تشخیص می دهند که قسمت اعظیم عزت نفس ما ناشی از نقش های اجتماعی ای است که برعهده داریم این نقش های اجتماعی عبارتند از مادر،پدر، کارگر،رئیس عاشق ، دانش آموز، همسر، و غیره …به عبارت دیگر عزت نفس ما وابسته به کاری است که انجام می دهیم.برای مثال،روان شناسانی چون لورنا چمپیون ومیک پاورخاطر نشان کرده اند نقش های اجتماعی ما نه تنها به ما عزت نفس می دهندبلکه موقعیت اجتماعی ودر جه بندی اجتماعی ما را هم مشخص می کنند.با وجود اینکه وظیفه و کار زنان خانه دار یعنی رسیدگی به امور خانه وتربیت و پرورش فرزندان و نقش مهمی موقعیت اجتماعی بالای قائل نیست مسئله مهمی که با افسردگی افراد جوان ارتباط دارد این است که آنها ممکن است فاقد نقش های اجتماعی مشخصی باشند به ویژه زمانی که مشاغل اندکی در جامعه وجود دارد، و در نتیجه ممکن است خود را جزئی از جامعه احساس نکنند. این احساس که ما چیزی برای عرضه به دیگران داریم و درقبال آن از ما قدردانی می شود منبع مهم عزت نفس و موقعیت اجتماعی ما به شمار می رود داشتن شغل باعث می شود ما کنترل بیشتری بر زندگی خود داشته باشیم و بتوانیم با دیگران تعامل کنیم وقتی شغلی نداریم احساس می کنیم از سوی جامعه طرد شده ایم احساس بی هویتی می کنیم و نمی توا نیم برای آیندۀ خود برنامه ریزی داشته باشیم ضمن آنکه احساس می کنیم از نظر اجتماعی منزوی شده ایم. گاهی برای نقش که داریم اهمیت زیادی قائل هستیم و سرمایه گذاری زیادی روی آن می کنیم و وقتی آن را از دست می دهیم فکر می کنیم شکست خورده ایم برای مثال کیت را در نظر بگیرید کیت همیشه دوست داشت ازدواج کند ولی هرگزمرد دلخواه خود را پیدا نمی کرد. با این حال خود را وقف پرستاری کرد و این امر تمام زندگی او را تشکیل می داد او در پنجاه سالگی به بیماری خطر ناکی مبتلا و مجبور شدزودتر از موعد مقرر بازنشسته شود وی به دلیل غم واندوه ناشی از دست دادن کاری که به زندگی او معنا داده بود دچار افسردگی شد و به تدریچ رابطۀ خود را با دوستانش ،به ویژه دوستانی که هنوز مشغول به کار بودند از دست داد.
بسیاری از افراد افسرده که برای درمان مراجعه می کنند دارای مشکلاتی در زمینۀ یافتن شغل یا نقش با موقعیت اجتماعی بالا در محیط خارج از منزل هستند گاهی اظطراب زیاد و گاهی شریک زندگی شان مانع از انجام این کار می شود و گاهی هم یافتن شغل و موقعیت اجتماعی برای آنها بسیار مشکل است به علاوه بسیاری از شیوه های غیر طبیعی زندگی علت بسیاری از مشکلات به شمار می روند ما دراجتماعات بسته و به هم پیوسته تحویل یافته ایم جایی که کودکان در درون خانه های کوچک یا آپاراتمان های تنگ محصور نبودن و آزادانه در محیط خارج از منزل به فعالیت می پرداختند و جایی که دوستان و خویشاوندان می توانستنند از آنها مواظبت کنند. مادران جوان همانند امروز از فعالیت های گروهی محروم نبودند. از دیدگاه من نرخ بالای افسردگی در میان مردم با الگو های اجتماعی ناهنجار وسبک های زندگی غیر طبیعی ما مرتبط است. یکی از دلایل طرح جنبه های اجتماعی افسردگی روشن ساختن این مطالب است که ابتلای افراد به افسردگی می تواند از مشکلات واقعی اجتماعی ناشی شود و تمام آن به ضعف و ناتوانی فرد بستگی ندارد ممکن است عواملی در زندگی وجود داشته باشند که ابتلای شما را به افسردگی محتمل تر سازند. زمانی که خود را سرزنش می کنید و به شما احساس بی کفایتی دست می دهد ممکن است به این فکر بیفتید که چطور می توانید تغییراتی در خود به وجود آورید.توجه به این نکته نیز اهمیت دارد که برای مثال زندگی با حضور فرزندان الزاماً منجر به خوشبختی و خرسندی نمی شود برعکس ثابت شده است ورود فرزندان به زندگی خانوادگی می تواند منجر به کاهش خوشحالی در روابط زناشویی زن ومرد شود.با وجود این نمی توان گفت که فرزندان نمی توانند مایه خوشحالی والدین باشند.در واقع بعضی از مردم با جدا شدن فرزندانشان از آنها و شروع زندگی مستقل از اینکه نقش پدر و مادری خود را از دست می دهند دچار افسردگی می شوند.
دانلود پاورپوینت بررسی انحرافات اجتماعی ،بزهکاری
بزهکاری
یک فرد سالم از نظر روانی کسی است که با خودش و با محیط اطرافش هماهنگ است . رفتار صمیمانه ای دارد ، از محیط اطرافش ناخرسند نیست و بدش نمی آید و در کل همهی توان خودش را در خدمت اهداف انسانی و الهی به کار می برد . اما فردی که دچار اختلال روانی است ، کارکردهای روانی او سالم نیست ، رابطه ی صمیمانه ای با محیط اطرافش ندارد ، از جامعه بدش می آید ، رفتارهای پرخاشگرانه دارد ، قانون شکنی می کند ، رشوه می دهد ، رشوه می گیرد ، استعدادهای خودش را در جهت منافع کوتاه مدت مادی و فردی قرار می دهد ، هوش خود را صرف رفتاره و اهداف ناپسند و منفعت طلبانه می کند . پس می بینیم که آشفتگی های اجتماعی وآشفتگی های روانی ارتباط مستقیمی با یکدیگر دارند و افزایش اختلالات روانی منشأ اصلی افزایش اختلالات و آشفتگی های اجتماعی است . در جامعه اینگونه روابط نرم ، ملایم و سالم نیست ، افراد همدیگر را دشمن فرض می کنند و احساس می کنند که باید دیگری را مقهور کنند وگرنه سرشان کلاه خواهد رفت . این مناسبات در هر جامعه ای افزایش پیدا کند متعاقباً اختلالات روانی هم بیشتر خواهد بود و متأسفانه جامعه به سمت و سوی درستی در حرکت نخواهد بود و توفیق عمومی جامعه در همه ی زمینه ها کم خوهد بود .
در جامعه نشانه هایی را می توان یافت که نبض سلامت جامعه از نظر روانی باشد . افزایش جرم و جنایت ، اعتیاد ، میزان طلاق ، کاهش میزان ازدواج و نظایر آن نشان دهنده ی وضعیتی است که از آن به عنوان «آنومی» اسم برده اند . یعنی وضعیتی از به هم خوردن ارزش ها که در آن جامعه ارزش های سابق خودش را از دست می دهد . ارزش های جدیدی به او عرضه شده است اما این ارزش ها نتوانسته جامعه را تحت کنترل در بیاورد . بنابراین مردم سرگردانند . وضعیت آنومی باید مورد توجه سیاستمداران ما و به طور کلی یک توجه همه جانبه قرار گیرد . این شرایط به ما حکم می کند که بیشتر مراقب این مردم مومن و فداکار باشیم و نیازهای آن را بیشتر مورد توجه قرار دهیم . ضمن اینکه عوامل مختلفی را می توان در نظر گرفت که می تواند در سلامت روانی جامعه نقش ایفا کند . قرار دادن کودکان در برابر سیل فیلم ها و کارتون ها و نمایش های مبتذل ، خشونت بار یا نا متعارف زمینه های مساعدی را برای اختلالات رفتاری در جوانان فردا مهیا می سازد . سیل اخبار ناراحت کننده و ارائه ی چشم اندازی ناروشن و غلبه اندوه بر شادی بر فضای عمومی و فضای رسانه ای جامعه از عواملی است که زمینه های بروز هر چه بیشتر اختلالات رفتاری و روانی را در افراد جامعه فراهم می آورد .
جزروانپزشکان،گروه های دیگر نیزدر پیشگری از بیماری های روانی موثراند نمایندگان قوه قضائیه ،شهرداری و رسانه ها جز گروه هایی هستندکه در رفع عوامل ایجادکننده بیماری های روانی موثراند.
برخی از علل نابه سامانی های روانی جنبه اقتصادی دارد برای نمونه زمینه ژنتیک، محیط تربیتی نامناسب در دوران کودکی و رویدادو تجربیان ناگوار در طول زندگی فرد می تواند سبب افزایش بیماری های روانی شود.وی افزود:در عین حال تعدادی از عوامل خطرآسیب های روانی جنبه عمومی داردیعنی حل آنها به همکاری گروه های دیگربه جزپزشکان نیزنیاز دارد،برای نمونه فقر،بیکاری،افزایش جرم و جنایت،افزایش پرخاشگری ،افزایش اعتیادو بی قیدی نسبت به اصول دینی و اخلاقی همه از مواردی است که می تواند زمینه را برای ایجاد نابه سامانی های روانی مهیا کندوبا سبب آشکار شدن آنها شود. آلودگی های صوتی همواره با آلودگی هواو ازدحام جمعیت سبب افزایش فشار روانی و زمینه سازبیماری های روانی در مردم درشهرهای بزرگ می شود.تخلفات راهنمایی،بی توجهی به قانون و نیز نداشتن احترام وادب از علل فشار روانی است. مشکلات مربوط به تجرداجباری و ازسوی دیگرمشکلات خانواده هایروانی را روانپزشک می تواند تغییردهدویادر تغییرآن به بیمارکمک کند.بیش از 50 درصد ازعوامل ایجادکننده بیماری های روانی جنبه عام دارد که به مسائل فرهنگی ،اقتصادی،قانونی وسیاسی مربوط می شود. باید درکمیته کشور بهداشت روان علاوه برصاحبان حرفه های مرتبط با این موضوع نظیر روانپزشکان وسیایتگذاران وزارت بهداشت،نمایندگانی نیز ازقوه قضائیه، وزارتخانه های اقتصادی ، شهداری و صداوسیما همراه با اربابان جرایدحضورداشته باشندتا از این طریق مصوبات کمیته کشوری بهداشت روان جنبه علمی به خود بگیرد.
دانلود پاورپوینت بررسی انحرافات اجتماعی ،بزهکاری
بزهکاری
– برخی از بیماریهای روانی واختلالات شخصیتی بیماریهای روانی واختلالات شخصیتی می تواندیکیاز عوامل ارتکاب جرم وجنایت باشد از جمله این اختلالها می توان به (Egocentrisme)خود بینی(aggressive) شخصیت پرخاشگر( (Depersonalityاختلال شخصیت بیگانگی ازخود Psychotic)از بیماریهای روانی می توان به بیماریهای سایکوتیک(Antisocial)وضد اجتماع از جمله اسکیزوفرنیا به ویژه(نوع پارانویید)که به بیماری جنون جوانی نیز معروف هستند. اشاره نمودبیماران افسرده چه نوع نوروتیک وچه نوع سایکوتیک نیز در امر برخی از جرمها مثل خودکشی وطلاق دخالت دارند.بسیاری ازمتخصصّان جرم شناسی از جمله پنیاتل پرخاشگری را یکی از خصوصیات خاص بزهکاری می شمارند.لمبروزو جرم شناس معروف هم جرم و جنایت را ازویژگیهای ارثی محسوب می کند. البّته نفس و جنایت جنبۀ ارثی ندارد ولی حالات ،روانی و عاطفی حاکم برجرم و جنایت مثل روحیۀپرخاشگری،خودبینی مرضی وبی تفاوتی های عاطفی می تواند جنبۀ ارثی داشته باشد.برخی از شخصیتهای متکّی،وابسته ،انفعالی،بی کفایت وعقب مانده های ذهنی به علت مشکل درامرتصمیم گیری و بی کفایتی مورد سوءاستفاده افراد جنایتکار حرفه ای تیز هوش قرار گرفته و دست به ارتکاب ((halocinatio جرم و جنایت می زنند بیماران سایکوتیک که توّهم( دارند تخلفهایی در این ارتباط دارند مثلاٌ صدایی را می شنوند که به آنها دستور می دهد،فرزندخود را باید قربانی کنی اوهم براساس این توّهم و دستور فرزند خردسال خودرا سرمی برد.افراد ضِّد اجتماع شدیداٌ قانون شکن و مجرم هستندو در طول زندگی خود جرایم بسیاری را مرتکب می شوند.
جرم وبیماری روانی:
امروزه در آمریکا جنایتکارانی وجود دارند که هرنفرآنها دهها قتل ،سرقت و جنایات دیگری را مرتکب شده اند،یکی از جرمهای آنها این است که آدمها وبچه ها رابه قتل می رسانند و دست وپا و سایر اعضاء آنها را در یخچال نگه داری نموده پس از طبخ می خورند.200 مورد از این افراد مورد شناسایی قرار گرفته وبا این که مجازات مرگ در آمریکا امری ناپسند است آنها را اعدام نموده اند. بسیاری ازآنها به بیماری روانی خطرناک گرفتار هستند،جالب است بدانید بیماری عصبی کشنده به نام کورو (kuru) که درقبیله ای به نام قبیلۀ فور (fore) در گینۀ نو وجود دارد وعلّت این بیماری عادت زشت آدمخواری بوده که وزارت بهداشت و درمان استرالیا این عادت را ممنوع اعلام نمودو پس از چندی بررّسی و مطالعه شد این بیماری پس از ترک این عادت زشت شدیداً کاهش پیدا نموده است. این بیماری فقط در آن قبیله در سطح جهان مشاهدشده بود بعید نیست در آینده این بیماری مجدّداً در آمریکا این کشور ظاهراً متمّدن ظهور پیدا کند از جملۀ بیمارییهای روانی دیگر که در امر جنایت موثرّ است. جنون پس از زایمان است که گاهی منجر به قتل نوزاد توسّط مادر می شود. در خود بینی مرضی تمام رفتار فرد مویّد آن است که ننگ اجتماعی ،بدنامی و رسوایی برای فرد معنی و مفهوم ندارد واین مسائل مانع ارتکاب جدم و جنایت در فرد نمی شود ، از بدنامی و ننگ اجتماعی هیچ هراسی ندارد .به عبارتی فرد به قدری در خویش غرق است که همۀ مسائل را بر محور خود ارزیابی ….
30 تا 70 درصد پروژه | پاورپوینت | سمینار | طرح های کارآفرینی و توجیهی | پایان-نامه | پی دی اف مقاله ( کتاب ) | نقشه | پلان طراحی | های آماده به صورت رایگان میباشد ( word | pdf | docx | doc | )
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.